-
چطــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوری فراموش کنم؟؟؟؟
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 12:16
سلام خوبین؟؟؟امروز خیلی دلم گرفته واسه همین احساس کردم در حال حاضر تنها جای که می تونه منو ارضاء کنه اینه که بیام توی وبلاگمو یکم بنویسم یکمم راهنمایم کنید. . خیلی دلم گرفته چند وقت خیلی تو خودم هستم هر کاری میکنم همه چی خوب پیش بره نمیشه همش سعی میکنم بهم خوش بگذره به چیزی فکر نکنم ولی نمیشه تا حدی که چند وقت با دیدن...
-
شروع دوباره
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 11:14
سلام خوبین؟؟؟؟ یه مدت از همه چی دور شده بودم زیادی سرم گرم کار و اطرافم بود دیگه وقت نداشتم بیام سمت وبلاگم ....ولی امرزو بد جور دلم هوای نوشتن کرد دوست داشتم دوبار شروع کنم.امیدوارم دوستای قدیمیم همه باشن چون دلم واسه همشون حسابی تنگ شده.... خنده هایم شکلاتی شده.....! زیادی خالص....!!! تلخ تلخ........................!
-
بی گمان ظهور نزدیک است
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 09:47
بی گمان ظهور نزدیک است آنگاه خورشید سرد شد دیگر کسی به عشق نیندیشد دیگر کسی به فتح نیندیشید و هیچ کس دیگر به هیچ چیز نیندیشید زنهای باردار نوزادهای بی سر زاییدند نان نیروی شگفت رسالت را مغلوب کرده بود پبغمبران گرسنه و مفلوک از وعده گاههای الهی گریختند و بر فراز سر دلقکان پست و چهره وقیح فواحش یک هاله مقدس نورانی مانند...
-
غرق سکوت
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1390 09:53
خوبم !!! درست مثل مزرعه ای که محصولش را ملخ ها خورده اند. دیگر نگران داس ها نیستم...دنیام تاریک نیست..سیاه نیست..! شب نیست..! امـــــــــــــا غرق ســــــکوته..!!!
-
دلتنگی
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 10:23
سلاااااااااااااااام خوبین؟؟؟دلم واسه همتووووووون تنگ شده بود. لازمه که یه توضیح کوچولو بهتون بدم .راستشو بخواین این چند وقت از بس کار داشتم که حتی وقت نکردم ۲۶تیرماه که تولد ۱ سالگی وبلاگم بود آپ کنم ........امروز تقریباٌ بیکار شدم واس همین گفتم بعد از این همه مدت آپ کنم بعدشم به همه دوستام یه سر بزنم البته اگه منو...
-
اثاث کشی.....
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 19:25
سلام خوبین؟؟؟ منم خوبم بدون هیچ حاشیه ای میرم سراصل مطلب میخوام اثاث کشی کوچیک کنم. دلایل زیادی واس اثاث کشیم دارم.راستشو بخواین میخوام یه وبلاگ تو بلاگفا درست کنم هرچندتیر ماه وبلاگم یک ساله میشه اولش بی خبرخواسم برم دیگه نیام ولی بعدش دلم نیومددوستای واقعا خوبم ازدست بدم واسه همین گفتم وقتی اثاث کشی کردم آدرس وب...
-
حکومت!!!
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 11:24
وقتی نتوانستی حکومت کنی گناهش را گردن روسپیان بینداز که دیوارشان کوتاه است حالا دوباره دیواری بلند بساز...
-
تعصب خرکی.....
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1390 18:31
سلام خوبین؟؟ دلم واسه همتون تنگ شده بود چه اونایی که یه جورایی باهاشون در تماسم چه اونایی که اصلا ازشون خبر ندارم در کل دلم واسه تک تکتون یه ذره شده بود.خیلی دوست داشتم آپ کنم به دوتا دلیل نشد یکی اینکه کارامون یه مقدار زیاد بود دوم اینکه دنبال یه چیز جدید میگشتم تا دیشب آبجی جونم با چیزی که ازیکی از دوستم تعریف کرد...
-
یه اتفاق جالب!!!
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 18:00
سلام خوبی هستین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟منم خوبم بد نیستم اگه خدا بخواد بهترم میشم 100% مطمئن هستم آپ امروزم با بقیه آپام خیلی فرق داره می تونم بگم حتی با کل آپای بچه های وبلاگ نویس که دوستام هستــــــــــــــن فرق میکنه......بزارید خلاصه بنویسم تا حوصله تون سرنره چند سال پیش حدود7.8سال پیش یه دوست داشتم که اسمش پگاه بود البته...
-
پستان دلم خشکیده است .....
پنجشنبه 5 اسفندماه سال 1389 08:44
پستان دلم خشکیده است بیهوده چنگ می زند کودک امیدم بر آن مادر...مادر... سالهاست از شیر تمام مادرانم گرفته اند نوازشش که می کنم انگشتانم را تشنه ی قطره ای به دهان می برد پیشانی اش را بوسه ای میدهم مادر...مادر... قرن هاست از شیر تمام مادرانم گرفته اند... پستان خشکیده ی دلم را به تمنای قطره ای... تشنه ی بی نوای من .....
-
از من چه می ماند؟
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 12:20
این روزها بهانه زیاد پیدا میشه برای دلتنگی،برای حرف نزدن، برای سکوت. حتی برای اینکه پیش خودت هم ساکت بمونی.که حتی فکرهای عاشقانهات را هم بذاری کنار و با بد اخلاقی به خودت بگی که:"حالا وقتش نیست!" اما این سکوت تا کی دووم داره؟ ********************* وقتی تو با من نیستی، از من چه می ماند از من جز این هر لحظه...
-
روزگار عجیبی ست.....
شنبه 18 دیماه سال 1389 17:00
نمیدونم چی بگم چطوری شروع کنم...ولی به جرات میتونم بگم سال ۸۸ سال ۸۹ بدترین سالای عمرم بوده که داشتم مخصوصا"۱۷/۱۰/۸۹ساعت ۱.۴۵دقیقه ظهرجمعه افتضاح بود دقیقا" با یه جمله غیر منتظره ریختم به هم طوری که تا امروز والان که توی دفترم آروم و قرار ندارم خسته شدم خیلی خسته از همه چی پس به چی دلم خوش باشه ؟کجای این...
-
حوای زمین
شنبه 4 دیماه سال 1389 09:49
خدایا ! میوه ی کدام درخت باغت را گاز بزنم که از زمین رانده شوم ؟!
-
یک اشتباه بزرگ....
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 09:32
سلام خوبین؟ این چندوقت صبحاخیلی تنبل شدم ودیرازخواب بیدارمیشمو دیرمیرم سرکارامروزم همینطورتوی خواب ناز بودم که دیدم آزی داره صدام میزنه منم تند تند اماده شدم به خیال اینکه خیلی دیرم شده وحتی وقت ندارم بندکفشامم ببندم نشستم توی ماشین یه نفس راحت کشیدم..... مثل همیشه گوشمو که نمیتونم هیچ جوری جلوی نشنیدنشو ازصداهاو...
-
وضو
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 11:44
بی وضو تنم را لمس نکن مگرغیرازاین است که حافظ کل توام!!!!!!
-
بادمی وزد.....
شنبه 6 آذرماه سال 1389 08:46
حالا هی بگو باد نمی آید. حالا هی بگو ما خانه بر باد نداریم. حالا هی بگو کسی به دنبال خانهُ باد نمی گردد. حالا هی بگو... دیدی؟ تاسرت را بچرخانی, چشمت را به هم بزنی , رویت را برگردانی, کافیست. بادهمه کسانت را با خودببرد.... با توام ! اگر یادت ماند , به یاد بیاور که مرا از یاد مبری. همین.
-
خوشه چین ستارها
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 18:01
اگر روی پنجه های پایت بایستی , دستت می رسد به گمانم. آرام و بی صدا دست دراز کن.یک خوشه هم کفایت می کند. برای تمام عمر.برای تمامی شب های زندگی.یک خوشه کفایت می کند.باور کن. در دست هایت می درخشد.و تو نیز چون نور خواهی تابید.و این برای تمام عمر کفایت می کند. دوباره تلاش کن. شاید امشب آسمان پر ستاره باشد و شوربختی تو...
-
تولددوباره
پنجشنبه 27 آبانماه سال 1389 12:34
استخوانهایم ازتوپنهان نبود وقتی که درنهان به وجود می آمدند ودرآسفل زمین نقش بندی می شدم دردفترتوهمگی اعضای من نوشته شد وچشمانه تو ای متعال جنین مرادیده است چشمانه توجنین مرادیده است (فروغ فرخ زاد) تولدم مبارک
-
قاصدک!
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 11:32
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی؟ از کجا ، وز که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی ، اما ، اما گرد بام و در من بی ثمر میگردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار و دیاری - باری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس برو آنجا که ترا منتظرند قاصدک در دل من همه کورند و کرند دست بردار از این در وطن خویش غریب قاصد تجربه های همه تلخ با دلم...
-
سلام!!!
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 08:52
سلام حال همه ی ماخوب است.ملالی نیست جزگم شدن گاه به گاه خیالی دورکه مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند. بااین همه اگرعمری باقی بودطوری ازکنارزندگی می گذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزدونه این دل ناماندگار بی درمان! تایادم نرفته است بنویسم حوالی خوابای ماسال پربارانی بود می دانم همیشه حیاط آنجاپرازهوای تازه ی بازنیامدن...
-
دلم هوای گریه داره اونم بدجور
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 12:22
دلم یه شونه می خواد واسه یه دل سیر گریه دوتا دستم می خواد که سفت بغلم کنه بعد یواش بزنه پشتم و بهم بگه که : هی من باهاتم!!!!!! میشه جورش کنی؟؟؟؟ این روزایه حس وحال خاصی دارم..................که اصلادوسشون ندارم
-
سوال ازشماجواب ازمن
یکشنبه 2 آبانماه سال 1389 17:15
سلام چند وقت پیش یکی ا زبچه ها چند تا سوال تو کامنت ازم پرسیده بود که جوابشوبهش دادم ازمن خواست اپ جدیدم این باشه که هرکی هر سوالی که دوست داره ازم بپرسه منم بهش قول دادم این کاروکنم هرچی باشه زن سرش بره قولش از یادش نمیره... شاید که نه امکان داره 100% بعضی یا سوالی نداشته باشن که بخوان بپرسن ( ولی قول شرف میدم اگه...
-
ارثیه ما.....
پنجشنبه 29 مهرماه سال 1389 08:55
سلام خوبین؟من که اصلاحالم خوب نیست چون امروزساعت۱۰ قراریه اتفاقی مهم توزندگیم بیفته ازدیدگاه بعضی یااین اتفاق خوب نیست ولی دربدترین شرایط این بهترین راه حله واسم دعاکنید....دیشب یه لحظه دیدیم سالنامه امسالم تواتاق ولی توش هیچی ننوشته بودم .فقط یه عکس .یه برگ ازمایش بایه ورق مچاله شده توش بودکه این متن وتوش نوشته بودم...
-
قبل ازمرگ هزاران بارمرده بود.
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 11:12
ایستاده می نشست و قدم زنان می خفت و نشسته می دوید و نعره زنان لال می شدو مناجات کنان کفر می گفت و عاشقانه کین می ورزید و وفادارانه خیانت می کردو سخاوتمندانه خست می ورزیدو عادلانه ظلم می کرد و خودکامانه مدارا ... قبل از مرگ هزاران بار مرده بود.
-
فقط یه جمله یا یه حرف....
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 17:38
سلام این دفعه نه میخوام شعرنه مطلب غمگین بنویسم نه درودل کنم امروزظهریکی ازدوستام بهم یه اس ام اس داد که به نظرم جالب بودشاید واسه شماها یه جورای قدیمی باشه ولی دوست داشتم جوابتون درمورد این سوال بدونم البته اگه فضولی نباشه .. اگه یه تابلو توی اسمون بود و باید یه جمله یا یه حرف توی اون تابلو مینوشتید که همه اونور...
-
مترسک
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 19:15
زمستان بود مترسک به گورستان رفت تن نحیفش را در گور خالی جا ی داد. به آسمان نگریست به آرامی خفت خواب عروسکی را دید که برای بردنش آمده بود. ...گور خالی بود باد می وزید...
-
خونبها
یکشنبه 18 مهرماه سال 1389 11:13
هرکه مراطلب کندمرامی یابد هرکه مرایافت مرا میشناسدوهرکه مراشناخت مرادوست می داردوهرکه مرادوست داشت عاشق من می شودوهرکه عاشق من شدمن عاشق او می شوم وهرکه من عاشقش بشوم اورامی کشم وکسیکه اورابکشم برمن خونبهایش واجب است وکسیکه دیه اش برمن واجب شدپس خودخونبهای اومی شم......
-
من شنابلدنیستم.
پنجشنبه 15 مهرماه سال 1389 09:25
خویش را گریسته ام عشق را گریسته ام عدل را گریسته ام عقل را گریسته ام جهل را گریسته ام خلق را گریسته ام فقر را گریسته ام رهایی را گریسته ام تو را گریسته ام نجاتم بده من شنا بلد نیستم.
-
میخوام عوض بشم نه عوضی..
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 09:20
چه روزائی... چقدر زود تموم شد... اون روزچندتاازعکسای چند سال پیشمودست یکی ازدوستام دیدم چقدرساده بودم... موهام هنوز مشکیه مشکی بود...هنوز اسیر رنگ و مش نشده بودم... چشمام وحشی بود اما خودش بود...هنوز با آخرین متد آرایش چشم آشنا نشده بود... ابروهام دخترونه بود...هنوز هشتی و هزارتا کوفت و زهر مار دیگه نشده بود... صورتم...
-
حراج..
شنبه 10 مهرماه سال 1389 12:30
وجودم رابه حراج نهاده ام به اغوشی نگاهی حتی کلامی هرچیزکه اندکی گرم باشد نگاه سردت دروجودم رخته کرده...